دریغا. حسرتا: بر مهر چرخ و شیوۀ او اعتماد نیست ای وای بر کسی که شد ایمن ز مکروی. حافظ، حلقه و قلابی را گویند که بعد از بارکردن، آن نوار را بر بالای بار اندازند و قلاب را بر آن محکم کرده بکشند. (انجمن آرا). حلقه و قلابی که حلقه را بر نوار پهن نصب کرده باشند و بعد از بارکردن آن نوار را بر بالای بار اندازند و قلاب را بر آن حلقه انداخته محکم بکشند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، یاسا. آئین: بصدر صاحب دیوان ایلخان نالم که در ایاسۀ او جور نیست بر مسکین. سعدی
دریغا. حسرتا: بر مهر چرخ و شیوۀ او اعتماد نیست ای وای بر کسی که شد ایمن ز مکروی. حافظ، حلقه و قلابی را گویند که بعد از بارکردن، آن نوار را بر بالای بار اندازند و قلاب را بر آن محکم کرده بکشند. (انجمن آرا). حلقه و قلابی که حلقه را بر نوار پهن نصب کرده باشند و بعد از بارکردن آن نوار را بر بالای بار اندازند و قلاب را بر آن حلقه انداخته محکم بکشند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، یاسا. آئین: بصدر صاحب دیوان ایلخان نالم که در ایاسۀ او جور نیست بر مسکین. سعدی
دزدار. (لغت فرس اسدی). نگه دارندۀ قلعه و شهر باشد و او را سرهنگ هم گویند و بعضی گویند این لغت هندی است و فارسیان استعمال کرده اند، چه کوت به هندی قلعه است. (برهان). مفرس لفظ هندی است به معنی صاحب قلعه چه در اصل کوت وال بود به تای ثقیل هندی. (آنندراج). نگهبان قلعه. قلعه بیگی. قلعه دار. دژبان. (فرهنگ فارسی معین). از: کوت به معنی قلعه + آل، پسوند نسبت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کتوال به نقل دزی ج 2 ص 444 از هندی مأخوذ است. در سانسکریت کته پاله به معنی محافظ قلعه مرکب از دو جزء: کته و کته در سانسکریت به معنی قلعه و دژ نظامی، و پاله به معنی محافظ، حامی، نگهبان. و در پراکریت، کوت به معنی قلعه و ساختمان بزرگ است. گویا این کلمه را لشکریان سبکتکین و محمود به ایران آوردند. بعضی این لغت را ترکی دانسته اند، چه درترکی جغتایی کوتاوال (کوتاول) به معنی پاسبان و نگاهبان و محافظ قلعه آمده. ولی این کلمه از هندی به ترکی رفته است. (از حاشیۀ برهان چ معین) : چو آگاه شد کوتوال حصار برآویخت با رستم نامدار. فردوسی. آلت است آری ولیکن روزگارش زیردست قلعه است آری ولیکن کوتوالش آفتاب. عنصری (از لغت فرس). سپهبد زرد نامی کوتوالش که بیش از مال موبد بود مالش. (ویس و رامین). کسی پوشیده نزدیک کوتوال قلعت آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 431). حاجب بزرگ علی را... به قلعۀ کرک برد که در جبال هرات است و به کوتوال آنجا سپرد. (تاریخ بیهقی). و کوتوال قلعه بدان وقت قتلغتکین غلام بود. (تاریخ بیهقی). به قلعۀ سخنهای نغز اندرون نیامد به از طبع من کوتوال. ناصرخسرو. جز بدین اندر نیابی راستی راستی شد حصن دین را کوتوال. ناصرخسرو. ... مانند آن جماعت که به ذکر همه نتوان رسید چه از سلاطین و جهانبانان و چه کوتوالان و سپاه سالاران. (کتاب النقض). بر آن دژ که او راست انگیخته سرکوتوال از دژ آویخته. نظامی کوتوالی معتمد بر قلعه گماشتند. (ترجمه تاریخ یمینی). و از جوانب دیلمان و اشکور و طارم و خرکام کوتوالان بیامدند. (جهانگشای جوینی). تاجی بود زرین و چند اوانی زر و نقره... و هیچ معلوم نشد که ذخیرۀ کدام پادشاه و کوتوال بوده است. (المضاف الی بدایع الازمان ص 51). پاسبان درگهت آن کوتوال هفتمین مهر و مه را بر درت در خاک غلطان یافته. ؟ (از ترجمه محاسن اصفهان ص 6). ، حاکم اندرون شهر. مقابل فوجدار. (فرهنگ فارسی معین)
دزدار. (لغت فرس اسدی). نگه دارندۀ قلعه و شهر باشد و او را سرهنگ هم گویند و بعضی گویند این لغت هندی است و فارسیان استعمال کرده اند، چه کوت به هندی قلعه است. (برهان). مفرس لفظ هندی است به معنی صاحب قلعه چه در اصل کوت وال بود به تای ثقیل هندی. (آنندراج). نگهبان قلعه. قلعه بیگی. قلعه دار. دژبان. (فرهنگ فارسی معین). از: کوت به معنی قلعه + آل، پسوند نسبت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کتوال به نقل دزی ج 2 ص 444 از هندی مأخوذ است. در سانسکریت کته پاله به معنی محافظ قلعه مرکب از دو جزء: کته و کته در سانسکریت به معنی قلعه و دژ نظامی، و پاله به معنی محافظ، حامی، نگهبان. و در پراکریت، کوت به معنی قلعه و ساختمان بزرگ است. گویا این کلمه را لشکریان سبکتکین و محمود به ایران آوردند. بعضی این لغت را ترکی دانسته اند، چه درترکی جغتایی کوتاوال (کوتاول) به معنی پاسبان و نگاهبان و محافظ قلعه آمده. ولی این کلمه از هندی به ترکی رفته است. (از حاشیۀ برهان چ معین) : چو آگاه شد کوتوال حصار برآویخت با رستم نامدار. فردوسی. آلت است آری ولیکن روزگارش زیردست قلعه است آری ولیکن کوتوالش آفتاب. عنصری (از لغت فرس). سپهبد زرد نامی کوتوالش که بیش از مال موبد بود مالش. (ویس و رامین). کسی پوشیده نزدیک کوتوال قلعت آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 431). حاجب بزرگ علی را... به قلعۀ کرک برد که در جبال هرات است و به کوتوال آنجا سپرد. (تاریخ بیهقی). و کوتوال قلعه بدان وقت قتلغتکین غلام بود. (تاریخ بیهقی). به قلعۀ سخنهای نغز اندرون نیامد به از طبع من کوتوال. ناصرخسرو. جز بدین اندر نیابی راستی راستی شد حصن دین را کوتوال. ناصرخسرو. ... مانند آن جماعت که به ذکر همه نتوان رسید چه از سلاطین و جهانبانان و چه کوتوالان و سپاه سالاران. (کتاب النقض). بر آن دژ که او راست انگیخته سرکوتوال از دژ آویخته. نظامی کوتوالی معتمد بر قلعه گماشتند. (ترجمه تاریخ یمینی). و از جوانب دیلمان و اشکور و طارم و خرکام کوتوالان بیامدند. (جهانگشای جوینی). تاجی بود زرین و چند اوانی زر و نقره... و هیچ معلوم نشد که ذخیرۀ کدام پادشاه و کوتوال بوده است. (المضاف الی بدایع الازمان ص 51). پاسبان درگهت آن کوتوال هفتمین مهر و مه را بر درت در خاک غلطان یافته. ؟ (از ترجمه محاسن اصفهان ص 6). ، حاکم اندرون شهر. مقابل فوجدار. (فرهنگ فارسی معین)
این کلمه در بیت ذیل از نظام قاری آمده است اما معنی آن روشن نیست شاید نام نوعی پارچه باشد: آنکه خیاط برد پارچه از رو وارش پنبه حلاج چرا کم نکند از کارش، نظام قاری (دیوان ص 86)
این کلمه در بیت ذیل از نظام قاری آمده است اما معنی آن روشن نیست شاید نام نوعی پارچه باشد: آنکه خیاط برد پارچه از رو وارش پنبه حلاج چرا کم نکند از کارش، نظام قاری (دیوان ص 86)